کلیپ بلاگ

میخوام یه داستان تعریف کنم بخونید قشنگه


یه روز زمستون داداشم برام یه عروس هلندی آورد عروس هلندی من اسمش فندق بود آقا این پاهاش مشکل داشت 10 سال 8 ماه مهمون خونمون بود جوری وابستش بودم ک ی دقه تو قفس نبود کسایی ک پرنده دارن میدونن یه رو دختر خالم میاد و اونو می کشه منم میزنم ب سیم آخر و دیوونه میشم و دختر خالمو خیلی میزنم ک کارش ی بیمارستان بکشه حالا امیدوارم فرشته ها کنار فندقم باشن و ازش محافظت کنن دلم براش خیلی تنگ شده خیلی خیلی

تایید شده : 0 نظر / در حال بررسی : 0 نظر / مجموع : 0 نظر